دروغ وسیاست در عمل و زمان

با نگاهی به موضوعات جدید در سیاست ، آدم فکر می کند که دروغ سیاسی یک حرکت جدید سیاستمداران است ، در حالیکه دروغگویی در سیاست یک موضوع دائمی بوده است ، برای مثال  موضوع واترگیت watergate زمان ریاست جمهوری نیکسون در امریکا در دهه 1970  قتل بارشل Barschel  سیاستمدار آلمانی در دهه 1980 یا موضوع مونیکا لیوینسکی در زمان ریاست جمهوری کلینتون در دهه 1990 یا دلایل دروغین شروع جنگ در عراق دردهه 2000 .
تحقیق وبررسی که در سال 1998 در آلمان انجام شده نشان می دهد که 57 در صد از افرادی که در این بررسی شرکت کردند از دلایل حمله به عراق حمایت کردند، این مسئله نشان می دهد که سیاستمداران از نگفتن واقعیت ها هیچ خجالت نمی کشند و خیلی ساده مسائل را بنفع خودشان چنان بیان می کنند که در انتخابات برنده شوند .

 اوتو فون بیسمارک ottt von bismarck  که خود یک سیاستمدار و صدر اعظم آلمان بود می گوید :" در سیاست یک روش رایج  بازی با حقایق است زیرا حقیقت در سیاست نقش پائین دستی را دارد ، البته نه از دیروز بلکه همیشه چنین بوده ."
دروغ در گفتگوهای سیاسی یک موضوع غریبی نیست و باعث تعجب کسی هم نمی شود ، زیرا گفتگوهای سیاسی در درجه اول یک گفتگوی استرا تژیک می باشند .
اما جامعه شناس معروف نیکلاس لومان Niklas Lumann  معتقد است : " هدف سیستم سیاسی پیدا کردن حقیقت نیست بلکه بیشترحرف اصلی تثبیت قدرت در گفتگوی سیاسی است واینکه کدام طرف می تواند در گفتگو برنده شود یا حرفش را ثابت کند ،
اندازه صحنه گفتگوی سیاسی می تواند به همان اندازه صحنه دروغ در سیاست باشد ، که این بستگی دارد که چه کسی دروغ می گوید ، چه کسانی این دروغ را می شنوند و از همه مهمتر چرا و به چه دلیلی دروغ گفته می شود ؟"

دروغ گویی را می توان یکی از روشهای گفتگو دانست ، در لغتنامه فلاسفه  "دروغ " را بعنوان سخنی حساب شده و فریبنده
بجای سکوت کردن آورده اند ، یعنی اینکه طرف بخوبی می داند که شرایط چگونه است ولی بنحوی دیگر آنرا بیان می کند .
در اینجا حرف از اخلاق نیست در حقیقت در سیاست دروغگویی روشی در سخنگویی است نه بیشتر و نه کمتر .
دروغگویی را می توان یک بازی باکلمات نامید و آنرا بعنوان یک هنر شناخت ، تازه در قدم دوم این سئوال بیش می آید که در چه شرایطی دروغگویی یک مشکل به حساب می آید .
 زمینه دروغگویی نقش مهمی بازی می کند در این حالت سیاست و دموکراسی نقشهای دیگر این صحنه را دارند .  

آیا اخلاق بالاتر از دروغ سیاسی است؟

آیا دروغ خوب یا بد وجود دارد ؟  امانوئل کانت فیلسوف آلمانی که بین سالهای 1724-1804 زندگی می کرد به این سئوال چنین پاسخ داده است :  " او کلا مخالف دروغگویی است چه در سیاست و چه در جای دیگر و او کلاً مخالف هر نوع دروغ است و معتقد است که به هیچ عنوان نمی شود برای دروغگویی دلیل آورد حتی اگر آن دروغ باعث مشکلات بزرگتری بشود باز هم نباید دروغ گفت ، زیرا دروغ گو خلاف مقررات اجتماعی عمل می کند و با دروغگویی جامعه را جریحه دار می کند به این ترتیب که هر عضو جامعه حق دارد که حقیقت را بداند و کسی که دروغ می گوید حقوق افراد جامعه را نادیده می گیرد .
در مورد سیاست هم امانوئل کانت می گوید :" صداقت بهترین سیاست است ."  البته این تئوری است که بیشتر مواقع خلاف آن عملی می شود و تئوری دیگری می گوید:
" صداقت بهتر از همه سیاست هاست حتی در برابر تمام اعتراضات بی حد و حصر  ."

فیلسوف دیگر خانم هانا ارنت Hannah Arendt که بین سالهای 1975-1906 زندگی می کرد مخالف نظریه کانت بود ، اما با اینهمه از نادرستی آمریکا در جنگ ویتنام به شدن انتقاد می کرد ، اما از طرف دیگر معتقد بود که دروغ در سیاست واجب است و نمی توان از آن صرفنظر کرد ، زیرا دروغگویی  یکی از ستونهای سیاست است . او معتقد بود که موجودیت سیاست درگیری و بحث بین نظرات متفاوت می باشد و اینکه یک راهی برای سازش یافته شود . به نظر خانم ارنت حقیقت گویی در سیاست اجازه اظهار نظر دیگر را نمی دهد و هر گفتگوی سیاسی که بر اساس حقیقت گویی باشد در نطفه خفه خواهد شد ،زیرا از نقطه نظر سیاست حقایق مستبدانه است و حق نظر دیگر داشتن را رد می کند . خانم ارندت در ادامه چنین استدلال می کند که هر گونه ادعای حقیقت گویی مطلق که بدون وابستگی به نظریه ملت باشد تبر است که به ریشه سیاست می خورد که حقانیت همه نوع حکومت ها بر آن استوار است . اومعتقد بود که دروغگو مانع ازپروسه سیاسی نمی شود بلکه باعث پیشرفت این پروسه می شود. از نظر خانم ارنت دومین ویژگی اساسی سیاست نگاه به آینده است و سعی در غلبه تغییر و در نهایت تخریب شرایط حاکم  است ، در حالیکه گفتن ساده حقیقت باعث تحکیم شرایط حاکم خواهد شد، ولی دروغ یک عمل خالص است که در تغییر سیاست نقش مهمی را ایفا می کند .

اجازه نامه دروغگویی  
آیا
سیاست مداران اجازه دارند دروغ بگویند ؟
شاید بعضی مواقع بشود  دروغگویی را پذیرفت ، مثلا زمانی که حقیقت موجب آسیب غیر قابل جبرانی بشود .
در حالیکه دروغگویی سیستماتیک برای یک دیکتاتور مهم است ، اما می تواند فرهنگ دروغگویی یک دموکراسی را دچار مشکل اساسی بکند ، نه فقط به دلیل اینکه سیاست خوب باید بر اساس مدارک مستند باشد بلکه برای اینکه به یک تصمیم غلط و آسیب دهنده منجر نشود ، ضمناً دروغ سیاسی علاوه بر این چند عنصر هسته ای دموکراتیک یعنی اعتماد ، کنترل و شفافیت را هم تحت تاثیر قرار می دهد .
دموکراسی مدرن یک دموکراسی متشکل از نمایندگان است زیرا بیشتر تصمیمات سیاسی توسط واسطه های این نمایندگان گرفته می شود . موجودیت دموکراسی مدرن مدیون اعتماد به این واسطه ها از یک طرف و از طرف دیگر اعتماد به همشهریان است . بی دلیل نیست که در زبان انگلیسی به نمایندگان سیاسی trustees  یعنی " خواص " می گویند ، کسانی که می شود به آنها اعتماد کامل داشت افرادی که علاقه و خواستهای خودشان را فعالانه در پروسه سیاسی بکار می گیرند . اعتماد از اعتبار ناشی می شود و در حقیقت اعتبار ویژگی سیاسی است که در نظرسنجی ها به بهترین نحو میزان محبوبیت نمایندگان و هیئت دولت را نشان می دهد . فرهنگ دروغگویی موجب کاهش اعتماد بین نمایندگان و انتخاب کنندگان می شود . تصور اینکه سیاستمداران یا هیئت دولت دروغ می گویند باعث ناموجه شدن حکومت خواهد شد ، کاهش اعتماد ملت به دولت باعث بی تفاوتی و بیگانگی آنها با سیاست می شود نتیجه آن عدم حمایت کافی ملت ازدولت می شود .  

در سال 1998 در همه پرسی که در مورد دروغ در سیاست از مردم آلمان انجام شد نشان می دهد که اکثر مردم معتقدند که  وقتی سیاستمداران وابسته به دولت دروغ می گویند ملت متوجه می شود که اختلالی در شرایط کشور وجود دارد و احساس اینکه چرا دروغ گفته می شود در دراز مدت موجب خسارت به فرهنگ سیاسی است و ثبات دموکراسی را به خطر می اندازد .
دریک دموکراسی نه تنها اعتماد بلکه عدم اعتماد سالم هم نقش مهمی دارند ، تقسیم قدرت – انتخابات – کنترل و بالانس همراه با یک روش پیچیده نظارت دوجانبه از طرف مردم و سازمانهای مربوطه جلوی سوء استفاده از قدرت را می گیرد .
دروغ سیاسی می تواند مکانیزم چنین کنترلی را مختل کرده و آنرا بی محتوا نماید . مسلما وقتی اطلاعات غلط باشد و مسئولین آن را تکذیب کنند ، یعنی کنترل بر اساس اظهارات نادرست انجام شده و نمی توان ازمسئولین سیاسی حسابی خواست.
 بدون شفافیت نمی توان کنترلی انجام داد، در حالیکه شفافیت سیاسی شرط شرکت موثرو هدف دار ملت در پروسه سیاسی است .
هر دموکراسی و حتی دموکراسی ظاهری هم به شرکت مردم در سیاست نیاز دارد ،این نیاز تنها هنگام انتخابات نیست بلکه در فعالیتهای دیگر سیاسی مثلاً احزاب و انجمن ها هم فعالیت مردمی لازم است ، ولی دروغهای سیاسی می تواند بعلت نبود اطلاعات صحیح مانع از شرکت موثر مردم شده یا بعلت اطلاعات غلط آنها را به راهی هدایت می کند که به بن بست منتهی شود و موجب بی ارزش شدن زحمات مردم می شود وهمین بین سیاستمداران خاص و مردم فاصله ایجاد می کند . نتیجه این فاصله باعث گرایش و توجه مردم بسوی احزاب مخالف یا کاندیداهای سیاسی دیگر می شود .
حتی در یک دموکراسی نمایشی هم وقتی که انتخاب کنندگان در مورد آینده سیاسی  تصمیم می گیرند و رای می دهند باید بدانند رای دادن آنها چه اثری می گذارد ، نتیجه یک مبارزه انتخاباتی دروغین موجب خسارت به کیفیت مشارکت مردم خواهد شد ،در حالیکه شفافیت سیاسی و اعتماد به دولت شرط اصلی شرکت مردم در فعالیتهای سیاسی است.

 

منبع :   http://www.bpb.de/apuz/245217/luegen-und-politik-im-postfaktischen-zeitalter?p=all

ترجمه و خلاصه : زهرا خباز بهشتی